تمام لحظه هايي كه حوصله خودمم را هم ندارم . گوشه ا ي دنجي گير مي اورم وبراي تمام لحظه هايي كه از دست ميدهم غبطه ميخورم و مي نويسم . ابن مطلب را بعد از مرگ پل نيومن نوشتم كه همزمان بود با سالگرد پدر . ولي تمام اين مدت كه در وبلاگ جيزي نمي نويسم فقط از تنبلي نيست .حس مي كردم تمام نوشته هايم وصف حالي است كه به درد كسي نميخورد ولي حالا پشيمان شدم و مينويسم .
راستي در اين مدت روي فيلمنامه اي كار ميكنم كه ميخواهم ذهنم را با ساختن اين فيلم از خوره هايي كه جان و روحم را در كشمكشي بيهوده فرسوده ميكند رها سازم و اگر بتوانم به زندگي برگردم. .از دوست عزيزي هم كه در اين مدت پيگير ننوشتهايم هست هم معذرت ميخواهم درصدد جبران كم كاري ام هم هستم و تمام عشقي را كه در اين نوشته است را تقديم اش ميكنم.
پل نيومن هم مرد . شايد اخرين بازمانده از سينماي كلاسيك رويا پرداز هاليوود .
در ميان همه فيلمهايي كه از نيومن ديده ام بيليارد باز ساخته رابرت راسن جايگاه ويژه اي دارد هميشه در بين ده فيلم برتر عمرم جا داشته است . بيليارد باز حكايت شكست است .حكايت مرداني كه فقط براي باختن به دنيا امدند .حتي وقتي تمام شرايط براي پيروزي اش هم مهيا باشد
مثل ادي تند دست بيليارد باز محبوب قصه ما كه همانطور كه در فيلم هم ميگويد كه فقط براي باخت به دنيا امده است . شايد دليل محبوب شدن اين فيلم براي من همذات پنداري با ادي تند دستي است كه وقتي حتي بازي را برده و بشكه مينه سوتا را شكست داده باز ادامه ميدهد مبارزه اي كه سرانجام محتوم آن شكست است در حالیکه توانایی برای برد را دارد
اما وقتي تو بازنده به دنيا امده اي حتی اگر با تمام وجود هم بخواهي که برنده شوی ( من بهترين بيليارد باز دنيام حتي اگه شكستم هم بدي بازم رودست ندارم - معركه ترين ديالوگ فيلم)
و يا حتی همه تو را پیروز قصه بدانند ،باز لحظه آخر اتفاقی می افتد که با اصول تو سازگاز نیست یا دلت چیز دیگر ی میگوید و انجاست که تو دیگر کم می اوری یا ادامه نمی دهی یا ادامه می دهی و می بازی .
بعد از چند سال درديدن دوباره فيلم باز همان حس بار اول رادارم. فيلم جذاب و دوست داشتني من را همراه خود كشاند و با تمام وجود حس كردم كه پل نيومن نمرده و هيچ وقت هم نخواهد مرد
سال 79 یا 80 بود که بیلیارد در ایران از محاق توقیف در امد و من با پدر و یکی از دوستانم به یکی از سالن های تازه تاسیس رفتیم . پدر که وارد شد شورغریبی او را فرا گرفت مثل اینکه وارد مکان مقدسی شده است مثل ادی قصه که سالن بیلیارد را به کلیسا تشبیه میکند انگار تمام سالهای زندگی پشت این عشق را به یاد اورد ، دستش را روی میز مخملین کشید چوب را روی میز چرخاند مثل ادی بیلیاردباز - و شروع کرد ، درست که سالهای سال بازی نکرده بود ولی از همه بهتر بازی میکرد مثل پل نیومن . و حیف که فاصله ها هیچ وقت نگذاشتند - مثل هزار سوال نپرسیده كه من باز نتوانم از پدر بپرسم که او هم مثل من عاشق بیلیاردباز رابرت راسن هست یا نه ؟ و آیا اوهم همیشه بازنده است .
ادم ها دو بار سن وسالشان در تقویم ها ثبت میشود یک بار هنگام تولد که چند ساله اند . یک بار بعداز مرگ که چند سال است مرده اند .
شانزده مهرامسال بی سایه گی من پنج ساله شد
راستي در اين مدت روي فيلمنامه اي كار ميكنم كه ميخواهم ذهنم را با ساختن اين فيلم از خوره هايي كه جان و روحم را در كشمكشي بيهوده فرسوده ميكند رها سازم و اگر بتوانم به زندگي برگردم. .از دوست عزيزي هم كه در اين مدت پيگير ننوشتهايم هست هم معذرت ميخواهم درصدد جبران كم كاري ام هم هستم و تمام عشقي را كه در اين نوشته است را تقديم اش ميكنم.
پل نيومن هم مرد . شايد اخرين بازمانده از سينماي كلاسيك رويا پرداز هاليوود .
در ميان همه فيلمهايي كه از نيومن ديده ام بيليارد باز ساخته رابرت راسن جايگاه ويژه اي دارد هميشه در بين ده فيلم برتر عمرم جا داشته است . بيليارد باز حكايت شكست است .حكايت مرداني كه فقط براي باختن به دنيا امدند .حتي وقتي تمام شرايط براي پيروزي اش هم مهيا باشد
مثل ادي تند دست بيليارد باز محبوب قصه ما كه همانطور كه در فيلم هم ميگويد كه فقط براي باخت به دنيا امده است . شايد دليل محبوب شدن اين فيلم براي من همذات پنداري با ادي تند دستي است كه وقتي حتي بازي را برده و بشكه مينه سوتا را شكست داده باز ادامه ميدهد مبارزه اي كه سرانجام محتوم آن شكست است در حالیکه توانایی برای برد را دارد
اما وقتي تو بازنده به دنيا امده اي حتی اگر با تمام وجود هم بخواهي که برنده شوی ( من بهترين بيليارد باز دنيام حتي اگه شكستم هم بدي بازم رودست ندارم - معركه ترين ديالوگ فيلم)
و يا حتی همه تو را پیروز قصه بدانند ،باز لحظه آخر اتفاقی می افتد که با اصول تو سازگاز نیست یا دلت چیز دیگر ی میگوید و انجاست که تو دیگر کم می اوری یا ادامه نمی دهی یا ادامه می دهی و می بازی .
بعد از چند سال درديدن دوباره فيلم باز همان حس بار اول رادارم. فيلم جذاب و دوست داشتني من را همراه خود كشاند و با تمام وجود حس كردم كه پل نيومن نمرده و هيچ وقت هم نخواهد مرد
سال 79 یا 80 بود که بیلیارد در ایران از محاق توقیف در امد و من با پدر و یکی از دوستانم به یکی از سالن های تازه تاسیس رفتیم . پدر که وارد شد شورغریبی او را فرا گرفت مثل اینکه وارد مکان مقدسی شده است مثل ادی قصه که سالن بیلیارد را به کلیسا تشبیه میکند انگار تمام سالهای زندگی پشت این عشق را به یاد اورد ، دستش را روی میز مخملین کشید چوب را روی میز چرخاند مثل ادی بیلیاردباز - و شروع کرد ، درست که سالهای سال بازی نکرده بود ولی از همه بهتر بازی میکرد مثل پل نیومن . و حیف که فاصله ها هیچ وقت نگذاشتند - مثل هزار سوال نپرسیده كه من باز نتوانم از پدر بپرسم که او هم مثل من عاشق بیلیاردباز رابرت راسن هست یا نه ؟ و آیا اوهم همیشه بازنده است .
ادم ها دو بار سن وسالشان در تقویم ها ثبت میشود یک بار هنگام تولد که چند ساله اند . یک بار بعداز مرگ که چند سال است مرده اند .
شانزده مهرامسال بی سایه گی من پنج ساله شد